شبها ......

شادم که در خیال تو می سوزم

 

شادم که در خیال تو می گریم

 

شادم که بعد وصل تو باز اینسان

 

در عشق بی زوال تو می گریم

پنداشتی که چون ز تو بگسستم

 

دیگر مرا خیال تو در سر نیست

 

اما چه گویمت که جز این آتش

بر جان من شراره ی دیگر نیست

شبها چو در کناره ی نخلستان

کارون ز رنج خود به خروش آید

فریادهای حسرت من گویی

از موجهای خسته به گوش آید

شب لحظه ای به ساحل او بنشین

تا رنج آشکار مرا بینی

شب لحظه ای به سایه ی خود بنگر

تا روح بیقرار مرا بینی


من با لبان سرد نسیم صبح

سر میکنم ترانه برای تو

من آن ستاره ام که درخشانم

هر شب در آسمان سرای تو


غم نیست گر کشیده حصاری سخت

بین من و تو پیکر صحراها

من آن کبوترم که به تنهایی

پر می کشم به پهنه ی دریاها

شادم که همچو شاخه ی خشکی باز

در شعله های قهر تو می سوزم

گویی هنوز آن تن تب دارم

کز آفتاب شهر تو می سوزد

در دل چگونه یاد تو می میرد

یاد تو یاد عشق نخستین است

یاد تو آن خزان دل انگیزیست

کو را هزار جلوه ی رنگین است

بگذار زاهدان سیه دامن

رسوای کوی و انجمنم خوانند

نام مرا به ننگ بیالایند

اینان که آفریده ی شیطانند

اما من آن شکوفه ی اندوهم

کز شاخه های یاد تو می رویم

 

شبها ترا بگوشه ی تنهایی

در یاد آشنای تو می جویم

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







پنج شنبه 3 / 7 / 1390برچسب:, |